داستان كوتاه سگ حريص

http://s11.picofile.com/file/8394754134/fun2230.jpg

 داستان سگ حريص

 

داستان سگ حريص , با عجله به طرف كلبه پيرزن مي دويد.


و براي رسيدن به خانه بايد از روي پل چوبي عبور مي كرد.


در حين عبور كردن در درون آب رودخانه تصوير خودش را ديد اما او نمي دانست آن تصوير متعلق به خود اوست.

او ديد يك سگ پايين پل، استخواني بزرگ در دهان دارد.


استخواني شايد بزرگتر از استخوان خودش.


سگ حريص براي گرفتن استخوان به درون رودخانه پريد.


سگ حريص به سختي و تلاش زياد جان خود را نجات داد و از رودخانه بيرون آمد.


حالا او ديگر استخوان خودش را هم نداشت چون آن را هم آب برده بود.


بدين شكل سگ خيس تمام شب را گرسنه ماند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.