داستان زيباي رمز بسم الله

http://s10.picofile.com/file/8394754284/fun2239.jpg

رمز بسم الله

 

گويند مردي بود منافق اما زني داشت مومن و متدين. اين زن تمام كارهايش را با "بسم الله" آغاز مي كرد. در شأن و منزلت بسم الله همين بس كه به فرموده اميرالمومنين امام علي بن ابيطالب سلام الله عليه، اسرار كلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحيم" نهفته است.


هرچند زن تمام كارهايش را با "بسم الله" آغاز مي كرد ولي شوهرش از توسل جستن او به اين نام مبارك بسيار غضبناك مي شد و سعي مي كرد كه او را از اين عادت منصرف كند.


مرد روزي كيسه زري به زن داد تا آن را به عنوان امانت نكه دارد. زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرحمن الرحيم" آن را در پارچه اي پيچيد و با "بسم الله " آن را در گوشه اي از خانه پنهان كرد، شوهرش مخفيانه آن كيسه طلا را دزديد و از شدت عصبانيت آن به دريا انداخت تا همسرش را محكوم و خجالت زده كند و "بسم الله" را بي ارزش جلوه دهد.


وي بعد از اين كار به مغازه خود رفت. در بين روز صيادي دو ماهي را براي فروش آورد آن مرد ماهي ها را خريد و به منزل فرستاد تا زنش آن را براي نهار آماده سازد.


زن وقتي شكم يكي از آن دو ماهي را پاره كرد ديد همان كيسه طلا كه پنهان كرده بود درون شكم يكي از ماهي هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" مجددا در مكان اول خود گذاشت.


شوهر به خانه برگشت و كيسه زر را طلب كرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جاي برخاست و كيسه زر را آورد. شوهرش خيلي تعجب كرد و از ماجراي خود گفت و سوال كرد كه آن كيسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟ زن هم توضيح داد كه در شكم ماهي بوده است.


مرد از رفتار خود پسشمان گشت و  شكر الهي را به جا آورد و از جمله مومنين و متقين گرديد.

 

داستان كوتاه سگ حريص

http://s11.picofile.com/file/8394754134/fun2230.jpg

 داستان سگ حريص

 

داستان سگ حريص , با عجله به طرف كلبه پيرزن مي دويد.


و براي رسيدن به خانه بايد از روي پل چوبي عبور مي كرد.


در حين عبور كردن در درون آب رودخانه تصوير خودش را ديد اما او نمي دانست آن تصوير متعلق به خود اوست.

او ديد يك سگ پايين پل، استخواني بزرگ در دهان دارد.


استخواني شايد بزرگتر از استخوان خودش.


سگ حريص براي گرفتن استخوان به درون رودخانه پريد.


سگ حريص به سختي و تلاش زياد جان خود را نجات داد و از رودخانه بيرون آمد.


حالا او ديگر استخوان خودش را هم نداشت چون آن را هم آب برده بود.


بدين شكل سگ خيس تمام شب را گرسنه ماند.

داستان كوتاه «جنبه»

داستان جالب «جنبه»
 http://s10.picofile.com/file/8394753800/fa1.jpg

مردي مي‌خواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جويا شد و او گفت: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من را عوض كند.

مرا وادار كرد سيگار و ... را ترك كنم. لباس بهتر بپوشم، قماربازي نكنم، در سهام سرمايه‌گذاري كنم و حتي مرا عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم!

دوستش گفت: اينها كه مي‌گويي كه چيز بدي نيست!

مرد گفت: ولي حالا حس مي‌كنم كه ديگر اين زن در شان من نيست!

داستان كوتاه گوهر پنهان

داستان كوتاه «گوهر پنهان»

 http://s11.picofile.com/file/8394753484/sdastan.jpg

روزي حضرت موسي به خداوند عرض كرد: اي خداي دانا وتوانا ! حكمت اين كار چيست كه موجودات را مي‌آفريني و باز همه را خراب مي‌كني؟ چرا موجودات نر و مادة زيبا و جذاب مي‌آفريني و بعد همه را نابود مي‌كني؟


خداوند فرمود : اي موسي! من مي‌دانم كه اين سؤال تو از روي ناداني و انكار نيست و گرنه تو را ادب مي‌كردم و به خاطر اين پرسش تو را گوشمالي مي‌دادم. اما مي‌دانم كه تو مي‌خواهي راز و حكمت افعال ما را بداني و از سرّ تداوم آفرينش آگاه شوي. و مردم را از آن آگاه كني. تو پيامبري و جواب اين سؤال را مي‌داني. اين سؤال از علم برمي‌خيزد. هم سؤال از علم بر مي‌خيزد هم جواب. هم گمراهي از علم ناشي مي‌شود هم هدايت و نجات. همچنانكه دوستي و دشمني از آشنايي برمي‌خيزد.


آنگاه خداوند فرمود : اي موسي براي اينكه به جواب سؤالت برسي، بذر گندم در زمين بكار. و صبر كن تا خوشه شود. موسي بذرها را كاشت و گندمهايش رسيد و خوشه شد. داسي برداشت ومشغول درو كردن شد. ندايي از جانب خداوند رسيد كه اي موسي! تو كه كاشتي و پرورش دادي پس چرا خوشه‌ها را مي‌بري؟ موسي جواب داد: پروردگارا ! در اين خوشه‌ها، گندم سودمند و مفيد پنهان است و درست نيست كه دانه‌هاي گندم در ميان كاه بماند، عقل سليم حكم مي‌كند كه گندمها را از كاه بايد جدا كنيم. خداوند فرمود: اين دانش را از چه كسي آموختي كه با آن يك خرمن گندم فراهم كردي؟ موسي گفت: اي خداي بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درك عطا فرموده‌اي.


خداوند فرمود : پس چگونه تو قوة شناخت داري و من ندارم؟ در تن خلايق روحهاي پاك هست، روحهاي تيره و سياه هم هست. همانطور كه بايد گندم را از كاه جدا كرد بايد نيكان را از بدان جدا كرد. خلايق جهان را براي آن مي‌آفرينم كه گنج حكمتهاي نهان الهي آشكار شود.


*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرينش انسان و جهان آشكار كرد پس اي انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمايان كن.